افغانستان پسا خروج؛ هدیه ژئوپلیتیکی به روسیه و چین
به نقل از مطالعات شرق/
میراحمد مشعل*
چند هفته پیش دو رویداد شگرف را در فضای روابط بینالمللی افغانستان شاهد بودیم. رویداد اول سفر عالیترین مقام دستگاه سیاست خارجی کشور چین در جایگاه دومین کشور قدرتمند جهان به افغانستان و همزمان با آن سفر یک هئیت روسی به رهبری نماینده ویژ ه رئیس جمهور روسیه برای افغانستان بود. با اینکه این سفرها از قبل اعلام نشده و خیلی کوتاه بود، اما در اوضاع و احوال کنونی داخلی و جهانی بسیار حائز اهمیت ارزیابی میشوند. اینکه سفرهای مزبور چه پیام محتوایی داشته و چه اهدافی را شامل میشوند، پرسشهایی است که در این مطلب به آنها پرداخته میشود.
تا قبل از خروج آمریکا و نابودی حکومت جمهوری در افغانستان که ایالات متحده در تمام معاملات و معادلات آن نقش هژمونیک داشت، دو کشور چین و روسیه فراتر از داشتن روابط عادی با افغانستان کار دیگری نمیتوانستند با این کشور انجام دهند. با این که چین بسیار تلاش کرد تا در سایه وجود آمریکا در افغانستان از طریق حضور در حوزه اقتصادی، حداقل سهم و نقشی در این کشور داشته باشد، اما آمریکاییها هیچگاه چنین اجازهای به آن کشور ندادند. روسها نیز در طول بیست سال گذشته از هیچ کوششی برای داشتن سهم و نقشی در افغانستان فروگذار نکردند، اما همانند چین دست رد به سینه آنان توسط آمریکا زده شد. فراتر از آن، نگرانیهای امنیتی شدید از ناحیه افغانستان تحت مدیریت آمریکا خواب راحت را از چشمان آن دو کشور ربوده بود.
پیام محتوایی سفر این دو مقام به کابل
خروج ایالات متحده از افغانستان و فروپاشی حکومت مورد حمایت آن کشور در افغانستان فضای جدیدی به وجود آورد که میتوان آن را به «هدیه ژئوپلیتیک» برای دو کشور چین و روسیه تعبیر کرد. این فضای جدید که در آن حکومت طالبان برقرار شده، فرصت مغتنمی را برای دو کشور چین و روسیه در زمینههای سیاسی، امنیتی و اقتصادی آفریده است تا در غیبت غرب (آمریکا و اروپا) در افغانستان حضور گرم و پررنگی داشته باشند. اگر سیر کنش و واکنش چین و روسیه در این مدت تقریباً نیمسال که از برقراری حاکمیت طالبان در افغانستان میگذرد رصد شود، به وضوح پیدا است که این دو کشور نه تنها نگاه مساعد و مثبت نسبت به حکومت طالبان در افغانستان داشتهاند بلکه خواهان داشتن روابط نزدیک با طالبان هستند. جدا از این که سفارتخانههای دو کشور در کابل فعال بوده و سفرای آنها کمافیالسابق مشغول کارهای سیاسی و اداری خود میباشند، مقامات بلندپایه دو کشور همواره به شکل ضمنی حکومت طالبان را تأیید کرده و استقرار آن را برای خود و منطقه سودمند ارزیابی کردهاند. در این میان آنچه سنگتمام بر حسننیت دو کشور در قبال حکومت طالبان گذاشت، سفر وزیر خارجه چین و همزمان با آن سفر نماینده خاص رئیس جمهور روسیه به کابل بود. این سفرها ضمن گذاشتن مهر تأیید بر نیات دوستانه و همکاریجویانه دو کشور در قبال حکومت طالبان، گامی بس مهم در راستای تحکیم روابط فیمابین ارزیابی شده و نشان میدهد که دو کشور حتماً و شاید در زمانی نه چندان دور، حکومت طالبان را مورد شناسایی رسمی (دوژوره) قرار دهند.
از جانب دیگر، میشود گفت که چین و روسیه با فرستادن مقامهای بلندپایه خود به کابل رویکرد و خط مشی خود نسبت به افغانستان را آشکارتر ساختند. در رویکرد دو کشور حکومت طالبان صرف نظر از ساختار، هویت کارگزاران و شیوه حکومتداری آن به عنوان حکومت رسمی و بیبدیل در افغانستان نزد این کشورها پذیرفته شده است. اگر بیانیهها، ملاقاتها و زمان سفر این مقامات تحلیل محتوایی شود، چنین رویکردی به وضوح قابل مشاهده است. چنانچه وزیر خارجه چین در بیانیه خود گفت سیاستهای کشور او در قبال افغانستان مبتنی بر سه احترام و سه هرگز بنا شده است؛ احترام به استقلال، حاکمیت و تمامیت ارضی، احترام به انتخاب مستقل مردم افغانستان و احترام به اعتقادات و آداب و رسوم مذهبی افغانستان و هرگز چین در امور داخلی افغانستان مداخله نمیکند، هرگز به دنبال منافع شخصی در افغانستان نیست و هرگز به دنبال حوزه نفوذ نمیباشد. همچنین ضمیر کابلوف در بیانیه خود سیاستهای امارت اسلامی را متوازن و به نفع منطقه و جهان خوانده و از دستاوردهای آن ابراز خرسندی کرد. از فحوای این اظهارات به وضوح پیدا است که این دو کشور خیلی کاری به نوعیت سیاست و حکومت در داخل افغانستان ندارند.
موضوع برجسته دیگر در دیدار این دو مقام، ملاقات آنها با سراجالدین حقانی وزیر داخله/کشور افغانستان است. ملاقات این دو مقام بلندپایه دو کشور بزرگ جهان با وزیر کشور افغانستان که رسماً شامل لیست سیاه آمریکا میباشد، حامل دو پیام برجسته است؛ اول این که برای دو کشور مزبور مهم نیست که آمریکا در قبال شخصیتهای ارشد طالبان چه نگاه و تعریفی دارد و دوم این که از حقانی به عنوان یکی از شخصیتهای مهم نظامی طالبان این تعهد را مستقیماً اخذ کنند که خاک افغانستان در اختیار هیچ گروه جنگجوی خارجی علیه چین و روسیه قرار نمیگیرد که البته حقانی شخصاً چنین تعهدی را برای آنها سپرد.
موضوع مهم دیگر برهه خاص زمانی این سفرها است. این سفرها درست زمانی انجام میشود که در سطح بینالمللی جنگ روسیه در اوکراین شعلهور بوده و در سطح داخلی طالبان اجازه مدرسه رفتن به دختران بالای کلاس ششم را سلب کردند. با این که اتخاذ سیاست بیطرفی طالبان در قبال قضیه اوکراین، به صورت عموم برای هر دو کشور چین و روسیه اقدامی مفید تلقی میشود اما به طور خاص برای روسیه خیلی ارزشمند و کارکردگرایانه بود و از همینرو، کابلوف در اظهارات خود موضع بیطرفانه و سیاست متوازن طالبان را مورد ستایش قرار داد. سوی دیگر این ماجرا همزمانی تقریبی این سفرها با ممنوعیت رفتن دختران به مدرسه میباشد. همزمانی سفر مقامات بلندپایه چینی و روسی به افغانستان در حالی که در واکنش به آن اقدام طالبان، ضمن محکومیتهای گسترده در مجامع غربی، ملاقاتها میان هیئت طالبان و آمریکاییها در قطر لغو گردید و حتی جلسهای توسط شورای امنیت در این خصوص دایر گردید؛ در کنار این که نشان میدهد که قدرتهای شرقی به مسائل داخلی کشور افغانستان کاری ندارند این پیام را نیز میرساند که آنها هیچگونه همنوایی با خواستها و مواضع کشورهای غربی از طالبان ندارند. هر چند که مقامات چینی و روسی همواره به طالبان توصیه داشتهاند که تلاش کنند تا حکومتی فراگیر ایجاد کرده و مسائل حقوق بشری را رعایت کنند، اما چنین توصیههایی بیشتر جنبه تشریفاتی و نصحیتگونه داشته نه اینکه به عنوان نظر قطعی و شرطی این دو کشور مورد تأکید قرار گرفته باشد.
اهداف چین و روسیه از فرستادن دو مقام ارشد خود به کابل
در کنار پیامها با محتوای سیاسی، سفر مقامات مزبور چشمانداز آتی اهداف امنیتی و اقتصادی دو کشور را در قبال افغانستان روشن میسازد.
اهداف امنیتی
به لحاظ امنیتی افغانستانِ پس از فروپاشی حکومت نجیبالله در سال ۱۹۹۲م. تا فروپاشی حکومت جمهوری اسلامی به رهبری اشرفغنی در سال ۲۰۲۱م. همواره برای دو کشور منبع خطر و تهدید بود. این خطرات که به دو دوره جنگهای داخلی تا سال ۲۰۰۱م. و حضور مستقیم نظامی آمریکا و ناتو تا ۲۰۲۱م. قابل تقسیم است، دو تهدید بزرگ آن کشورها به وجود آورده بود. در دوره اول تهدیدات سطح پایین ناشی از تجمیع گروههای ضد چینی و روسی در افغانستان و امکان سرازیر شدن آنها به آسیای مرکزی، سرزمینهای جنوبی روسیه و مناطق شرقی چین و در دوره دوم ضمن وجود همان تهدیدها، در سطح کلانتر حضور مستقیم و سنگین نظامی ایالات متحده و ناتو در افغانستان بود.
با اینکه روسها و چینیها تمهیداتی مقابلهجویانه در مقابل هر دو دسته تهدید سنجیده بودند، اما هیچ ضمانتی وجود نداشت که حریم امنیتی آنها از ناحیه افغانستان دچار بیثباتی و ناامنی برخاسته از وجود دو منبع تهدید مزبور نشود. پرسش قابل طرح این است که آیا با استقرار حکومت طالبان تهدیدات رفع شده است؟ پاسخ این پرسش با توجه به دو موضوع تا حدودی مثبت است. موضوع اول این که چینیها با سابقه بیشتر و روسها در پنج، شش سال پسین، روابط و تعامل نزدیکی با طالبان برقرار کرده بودند. دو کشور متوجه این امر شده بودند که نه به آمریکا اعتماد میشود و نه به حکومت مورد حمایت آن؛ پس لاجرم با طالبان به عنوان بزرگترین نیروی موجود در سطح منطقه نزدیک شده و تعامل نمودند.
نتیجه این نزدیکی و تعامل چنان بود که طالبان تضمینات محکمی برای دو کشور دادند که از بخشهای تحت اداره آنها هیچگونه تهدیدی متوجه آن کشورها نخواهد بود و در عمل نیز هیچ خرابکاری در حریم امنیتی چین و روسیه انجام نشد که ارتباطی با گروههایی داشته باشد که آنها با طالبان ارتباط داشته باشند. حتی در چند سال اخیر نامی از آن گروهها شنیده نشد. حال که حکومت طالبان در افغانستان برقرار شده، مکرراً شنیده میشود که آنها به این تعهد که به هیچ گروهی اجازه فعالیت در افغانستان علیه هیچ کشوری نمیدهد، جداً پایبند میباشند. در عمل نیز در این نیمسالی که از عمر حکومت طالبان میگذرد، هیچ نشانه دال بر حضور گروههای دیگر (به جز داعش که بحث آن جدا است) دیده نشده است.
بنابراین، اگر چنین وضعیتی در افغانستان برقرار و باقی بماند، یکی از عمدهترین نگرانیهای قدیمی امنیتی چین و روسیه از ناحیه افغانستان تقریباً حل میشود. موضوع دوم به فرار آمریکا از افغانستان برمیگردد. چنانچه گفته شد، یکی از نگرانیهای جدی و سطح کلان دو کشور چین و روسیه در افغانستان، حضور نظامی آمریکا و ناتو به عنوان دشمنان درجه یک آن دو کشور در افغانستان بود. دو کشور مزبور که در ابتدا از عملیات نظامی آمریکا در افغانستان حمایت کرده بودند، اما بهزدوی به منتقدین جدی نوع حضور و فعالیت آمریکا در افغانستان تبدیل شدند. فرض غالب در ذهن روسها و چینیها این بود که آمریکا از حضور نظامی خود در افغانستان اهداف خصمانه را در قبال دو کشور تعقیب میکند. از همینرو، رفتن آمریکا از افغانستان، این تهدید سطح کلان را نیز از میان برداشت. تنها منبع تهدید بالقوه برای چین و روسیه، حضور داعش در افغانستان است.
در خصوص داعش نکته مهم این است که این گروه از بدو حضور و فعالیت خود در افغانستان با طالبان در مخالفت قرار داشته و در زمان جمهوریت درگیریهای زیادی میان آن و طالبان بهوقوع پیوسته بود. در نیمسال گذشته نیز طالبان اقدامات سرکوبگرایانه زیادی علیه داعش انجام دادند. میشود گفت که داعش گروهی تعریف میشود که دشمن مشترک هر سه کشور چین، روسیه و افغانستان میباشد و از این رهگذر سه کشور مزبور در قبال آن رویکرد واحد داشته و امکان تشریک مساعی میان آنها علیه آن گروه ممکن و متصور است. در روشنایی آنچه توضیح داده شد، میتوان نتیجه گرفت که مهمترین اهداف امنیتی چین و روسیه در قبال افغانستان؛ اولاً فراهم نشدن فضا برای گروههایی است که قصد تخریب علیه آنها را دارند و ثانیاً ممانعت از ایجاد زمینهای است که قدرتهای غربی بار دیگر بهانه حضور نظامی در افغانستان پیدا کنند. از همینرو، دو کشور فضای جدید در افغانستان را به لحاظ امنیتی مثبت ارزیابی کرده و اقدامات خود را بر تحکیم هر چه بیشتر آن متمرکز ساخته و درحال افزایش دادن همکاری و معاضدت با حکومت طالبان هستند.
اهداف اقتصادی
اگر فضای امنیتی افغانستانِ تحت اداره و مدیریت طالبان آن طوری که کشورهای روسیه و چین توقع دارند مطلوب باشد، فرصت بزرگی برای دو کشور که قبلاً به دلیل حضور ایالات متحده کاملاً از آن محروم بودند، فراهم شده است. چینیها ضمن اینکه میتوانند پروژههای قرار داد شده ولی توقف یافته خود در زمینه استخراج معادن را از سر بگیرند، میتوانند با افزایش ضریب حضور اقتصادی خود در بخشهای دیگر اقتصاد افغانستان، این کشور را در مدار اقتصادی خود نیز قرار دهند. برای همین است که مشتاقانه آمادگی خود را در سهیم ساختن افغانستان در پروژه بزرگ کریدور اقتصادی چین - پاکستان (CPEC) ابراز داشتند.
چنانچه در این خصوص وانگ یی خطاب به ملا برادر گفت: «چین از مشارکت فعال افغانستان در ساخت مشترک کمربند و جاده استقبال میکند و آماده است تا کریدور اقتصادی چین و پاکستان را به افغانستان گسترش دهد و از این رهگذر تجارب موفقتری را به نمایش گذاشته و افغانستان را با قدرت جغرافیایی به عنوان «قلب آسیا» به پلی برای اتصال منطقهای تبدیل کنند.» میتوان گفت که چین از اتصال افغانستان به کریدور CPEC دو منفعت کلان به دست میآورد. نخست وصل افغانستان به چین و دوم یکپارچه شدن افغانستان با پاکستان که خود بتواند از این یکپارچگی همسویی سیاسی سه جانبه چین – پاکستان - افغانستان را افزایش دهد.
برای روسها نیز وضعیت همین است که برای چینیها است. روسها نیز که همواره تمایل خود را برای شریک شدن در بازسازی افغانستان نشان میدادند، همواره توسط آمریکا نادیده گرفته شده و اجازه ورود به آنها داده نمیشد. در فضای کنونی جدید و با توجه به روابط خوب طالبان و روسیه، امکان حضور روسها در اقتصاد افغانستان فراهم شده است. روسها با توجه به سابقه حضور خود در انجام پروژههای زیربنایی بزرگ در افغانستان، اکنون این فرصت را به دست آوردهاند که در آینده نیز خاطرات خوب گذشته را در آن زمینهها تکرار کنند. از همین رو ضمیر کابلوف را در سفر خود به کابل هیئت پر شماری به نمایندگی از وزارت خانههای اقتصاد، صنعت، زراعت و انرژی همراهی میکرد. چنین ترکیب کلانی نشان میدهد که روسیه خواهان حضور پررنگی در بخشهای زیاد اقتصاد افغانستان است.
به خصوص بخشهایی چون انرژی، کشاورزی و صنعت که افغانستان شدیداً به سرمایهگذاری در آنها نیازمند است. البته شایان ذکر است که در ترکیب هیئت روسی، کسانی از وزارتهای کشور و دفاع روسیه نیز حضور داشتند. با اینکه در این سفرها قرارداد رسمی میان طرفها منعقد نشد، اما این سفرها حامل این پیام بود که هم روسها و هم چینیها آمادگی کامل دارند تا در حوزه اقتصاد همکاریهای گسترده با حکومت افغانستان داشته باشند همچنین سفرهای مزبور مقدمه چینی است برای به رسمیت شناختن حکومت طالبان که گام مهم آن در نشست قریبالوقع همسایههای افغانستان در چین برداشته خواهد شد.
ماحصل آنچه توضیح داده شد این است که دو کشور چین و روسیه خلاف مواضع و خواستهای غربیها اولویتهای دیگری در قبال حکومت طالبان دارند. این دو کشور با امتناع از دخالت در امور داخلی افغانستان، حکومت طالبان را تشویق میکنند که ملاحظات امنیتی آنها را مدنظر داشته و در قبال آنها مسئولانه عمل کند. برای چین و روسیه افغانستان امن و دارای نظم داخلی صرف نظر از ابزار و شیوه برقراری آن (نظم) بهتر از هر چیز دیگر است و آن دو کشور نمیخواهند آن را با موضوعات دیگری (مثل مداخله در اوضاع داخلی) معاوضه کنند. همچنین برای چین و روسیه افغانستانی قابل پذیرش است که از ناحیه آن خطری متوجه آنها نباشد. رویکرد اقتصادی دو کشور نیز این را ثابت میکند که آنها با افزایش تعاملات و گسترش روابط اقتصادی خود با حکومت طالبان ضمن بهرهبرداری اقتصادی از ظرفیتهای پرسود افغانستان، وابستگی اقتصادی افغانستان را به غرب کاهش داده و به دور شدن افغانستان از کشورهای غربی کمک کنند.
انتهای مطلب/
*کارشناس افغانستانی